
نام تو خوانم خدای مهربان
هست نامت برترین نامِ جهان
ای که هر نامی همه از آنِ توست
این جهان یک جلوه از رحمانِ توست
در مثنوی عاشقی، نیز در برخی دیگر از مطالب وبسایت بهار جانها، گاه واژههایی آمده که ممکن است نیاز به معنی داشته باشند چون در فارسیِ روزمرّه خیلی استفاده نمیشوند. همچنین، گاه عبارات و اصطلاحاتی در مثنوی عاشقی و سایر مطالب ذکر شده است که درج توضیحی دربارهٔ آنها، به فهم بهترشان کمک خواهد کرد. همهٔ موارد یادشده، در این بخش بهترتیبِ الفبایی درج شدهاند.
مَهدیِ صاحبزمان، مولای جان
واسطِ بینِ زمین و آسمان
یارِ غایب از نظر، نورِ جهان
پیر و مُرشد، رهنمای سالکان
صحبت از دیدن است، از مشاهده، از علم حضوری، از علم دیداری ــ که به بیداری منجر میشود. خداوند نمیفرماید آیا آدمی کتاب نخوانده و سر کلاس ننشسته و معلم ندیده و مطالعه نکرده است، بلکه میفرماید آیا انسان ندیده است؟
عالم ماده تاریخ انقضا دارد، اما عالم روح جاودان است. و آدمی نیز، که از ترکیبِ گِل و دِل ــ خاکِ زمینی و روحِ آسمانی ــ آفریده شده، تابع قوانین هر دو عالم است. پس جسم زمینی او، هرقدر هم بتواند عمر آن را طولانی کند ــ که با پیشرفت دانش و بهداشت قابل انجام است ــ سرانجام خواهد مُرد. و نهایتِ زندگی در عالم ماده یا در کالبد خاکیِ بشری را فقط خداوند میداند.
آمده نوروز در ایرانزمین
نو شدنهای طبیعت را ببین
میرود سال هزار و چارصد
این عددها باشد از بهر رصد
تا بدانی تو حساب سال و ماه
عمرِ چون دُرّ را نگردانی تباه
زمانی دراز سپری شد و آدمی چیزی نبود. اصلاً ذکر و یاد آدمی در عالم هستی نمیرفت؛ هرچند گوهر وجود او که همان نور محمدی است، اول چیزی است که خداوند خلق کرد.
جهان به نور محمدی روشنی یافت، اما دورههای مختلفی با شرایط متفاوت در کائنات سپری شد تا…
و آمد از ره آن عید گرامی
همان عیدی که آن را فطر نامی
همان عیدِ شروعِ فصلِ لادن
همان عیدِ پر از عطرِ خوشِ زن
عید فطر آمده از راه هماکنون ای جان
عید زیبای پر از آینه، عیدِ رمضان
آینه داده که بینید هماکنون خود را
تا ببینید چه گشتید پس از این باران
کسانی که نگاهشان از جنس عالم کثرت است و بین همهچیز و همهکس خط و مرز میکشند، ماه رمضان را امری فقط مختص مسلمانان میدانند، کریسمس را فقط برای مسیحیان، نوروز را فقط برای زرتشتیان، یوم کیپور را فقط برای یهودیان و به همین ترتیب.
اما آنان که چشمشان به عالم وحدت روشن شده و تلاش میکنند در پس پرده، دستی را ببینند که همهچیز را پیش میبرد، در هر چیزی از جمله بهار، لبخند یک نوزاد، عیدی ملی یا آیینی مذهبی، جوهرهای را میجویند که چون خونِ حیاتبخش، در رگهای هستی جاری است.
در ماه خدا آن بُتِ عیّار بیاید
کامَت همه در بَطنِ مَهِ یار برآید
آری، رمضان است همان ماهِ رهایی
هر غصّه و اِدبار در این ماه سر آید
ماه رمضان آمده با کرّ فراوان
تا محو کند فرّ دروغینِ حریفان
آری، رمضان است همان نصرِ پُر از فرّ
آن «فتح مبین» است که آید ز پسِ آن
ماه رمضان آمده از راه عزیزان
ماه رمضانی است که خود فصل بهاران
ماه خوشِ یاری که جز او یار نداریم
ماه سحر و یاسمن و سوسن و ریحان
سحر اصلِ کلام عاشقانه است
سحر عشق است، عشقِ بیبهانه است
سحر بارانِ عشق است و رهایی
در او پیداست نورِ کبریایی
ببین لادن سحر را که چه زیباست
چنان زیبا که گویی عین رؤیاست
نه آن رؤیا که خواب است و خیال است
نه آن دلبر که وصلِ او محال است
تو که بیدار هستی اندر این ماه
تماشا کن سحر را در سحرگاه