بسم الله الرحمن الرحیم

به‌لطف و عنایتِ حق‌تعالی، صاحب و نازل‌کنندهٔ قرآن کریم


آغاز سیر در جزء یکم قرآن کریم

آغاز سلوک در سورهٔ مبارکهٔ فاتحه

✻✻✻

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

آیهٔ ۱: در بیان نام‌های خداوند، و آغاز این کتابِ کریم (قرآن)


نام تو خوانم خدای مهربان
هست نامت برترین نامِ جهان

ای که هر نامی همه از آنِ توست
این جهان یک جلوه از رحمانِ توست

مهر تو گسترده شده در هر چه هست
از بزرگ و کوچک و بالا و پست

نام تو خوانم خدای خوبِ من
ای الٰهِ عالَمین و ربّ من

ای رحیم و مهرورزِ عاشقان
تو نظر انداز بر بیچارگان

اشارت در بابِ اهمیتِ سلوکِ قرآنی و مسیرِ اشراق

«با»ی بسم‌الله۱ کلام آغاز کرد
این‌چنین الله کتابش باز کرد

گفت: «با» و سینه را پُرراز کرد
حرْکتَش با کسره‌ای آغاز کرد

باءْ بالا، کسره در پایینِ آن
نقطه‌ای بینی نشانده در میان

آسمانْ بالاست، این پایینْ زمین
بینِ این و آن تو انسان را ببین

نِی که این انسانِ چون انعامْ پست۲
بلکه آن انسان که از اوهام رست

آن که شد تسلیم، از من دست شُست
نقطه‌ای زو ماند و با او گشت جُفت

نِی که جفتِ ربّ، که این شرک است هِی!
سینه خالی کن ز شرک و آی پِی

آن که جفتِ اوست، با خود جفت شد
ذهنْ زین گفتار اندر بُهت شد

تو خودی داری که نامکشوف مانْد
«کشفِ خود» عارفْ «طلوعِ نور»۳ خوانْد

نورِ تو چون شمس اندر انتظار
تا رَسَد آن مطلع و شادانه‌کار

چون طلوعِ شمس بینی ای عزیز
فاش بینی جفتِ روحانی‌ات نیز

چون که نور آمد، حقیقت فاش شد
وقتِ رفعِ زحمتِ اوباش شد

«با»ی بسم‌الله عجب اعجاز کرد
کِی سخنْ بی‌حکمت او آغاز کرد؟

اشارت در باب سلوک به‌سوی «انسان کامل» شدن

نقطهٔ حق باش تا انسان شوی
چون شدی نقطه، تماماً آن شوی

آن که شد انسانِ کامل، بی‌مَنی
هست این انسانِ کاملْ دیدنی

دیدنِ او دیدنِ وجهُ‌الله است
ذهن کی زین دیدنی‌ها آگه است؟

ذهنْ خود را بیند و پندارِ خویش
اعتقادِ خود بخوانده دین و کیش

ذهنْ کی از آن حقیقت آگه است؟
ذهنْ کی تسلیمِ حق و بَر رَه است؟

ذهنِ فربه از منیّت صد مَن است
بندهٔ صد خواهش و بندِ تن است

بندگیِ حق کجا دریافت آن؟
مِهرِ او را کی درونش داشت آن؟

کِی شود جا بینِ «با» و کسره‌اش
آن که جُز من را ندیده دیده‌اش؟

این‌چُنین دیدن همان کوری است، هی!
کِی کُند این کور پس این راهْ طی؟۴

با همه‌یْ اینها تو ای سالک بیا
پا بر این رَه نِه، مپُرس از انتها

ره خودش گوید که چون باید برفت۵
نیست طیِّ راه با آن یار سخت!

✻✻✻

تو به پای خود بر این ره نامَدی
او بگوید هر قدم را چون نَهی

بس عنایت‌هاست در این آمدن
از منیّت کندن و این‌سو شدن

پس بمان در راه و نَک همراه شو
از لطافت‌های حق آگاه شو

لطف کرده، مهر ورزیده به تو
لطفِ پنهانش به گوشِ جان شنو

شاید این همراهی‌ات بی‌ذهن کرد
تو دگر خود را ندیدی در نبرد

در نبردی وهم‌گونه با جهان
حاصلِ مرزِ من‌ات با دیگران

مرزِ ذهنی بینِ من با دیگری
این‌چنین دائم به هر کس می‌پری!

ذهنِ کاذب گر شود حلّ در خدا
خود ببینی نیستی از او جُدا

می‌کنی آن اسم واحد را شُهود
در چُنین وحدت بیابی آن وجود۶

آن وجودِ مستقل در این جهان
لیک دائم متصل با جانِ جان

قطره بینی خویش را در بحرِ حق
این‌چنین دیدن بگردانَد ورق

پس بخوان اشهد که مرگی هست پیش
بعدِ مرگت می‌شوی با خویش، خویش!

باز خوان اشهد که هست آن مرگْ پیش۷
تا ببینی کآرَدَت آن یارْ پیش!

اشارت در باب حدیثی از مولا علی (ع) که فرمود: «…و همهٔ قرآن در سورهٔ حمد جمع است و هرچه در سورهٔ حمد است در بسملّه آن است و هرچه در بسملّه است است در باء است و هرآنچه در باء بسملّه است در نقطهٔ آن‌ است؛ و من نقطه‌ای هستم که زیر باء است.»

خوش‌تر آن باشد که سِرِّ آسمان
گفته آید در حدیثِ کاملان

این‌چنین گفته است مولامان علی
آن امام و پیشوا، رهبر، ولی

که همه‌یْ قرآن بوَد در «با»ی آن
نقطهٔ پایینِ «با» را من بدان!۸

او که بین آسمان است و زمین
او بوَد انسانِ کامل، راستین

نقطهٔ حق ناطقِ قرآن شود
رازِ قرآن با علی آسان شود

تابعِ حق گر شوی، عاشق شوی
این‌چنین دیدار را لایق شوی

✻✻✻

دستِ خود را دِهْ به دستِ آن امام
کاو بوَد مولای برحقِ تمام

دست خود در دستِ آن مولا گذار
کاو بوَد هم‌جانِ احمد۹، یارِ غار

یارِ غارِ راستین، نی ظاهری
از برای جانِ احمد، مشتری

یارِ غار است او که در آن شامِ تار
احمدش گفتا: «مرا با توست کار

تو به‌جای من به بستر رو، علی»
بوتُرابش گفت: «جانانم، بلی!»

پس در آن شب او به‌جای او بخُفت
جز «بلی» در پاسخِ احمد نگفت۱۰

نه در او ترس و نه تردید و فرار
بود در جانش سکینه برقرار

آن سکینه کآمده در غارِ دور۱۱
در محمّد، هم علی، بوده است نور

نور در نور است جانِ عاشقان
نورِ اللهِ زمین و آسمان۱۲

نور در آن اولیا دارد ظهور
که گذر کردند از دنیا چو نور

تن در این دنیا و جان در آسمان
باز «بسم‌الله» را از نو بخوان!

اشارت در بابِ اینکه ولیِ برحقّ محمد (ص) کسی جز مولا علی (ع) نمی‌توانسته باشد

نورِ واحد بوده احمد با علی
هست آیا پس به‌جُز حیدر ولی؟

او که در روزِ پُر از قدرِ غدیر
گفت احمد: «یاعلی، دستم بگیر!»

همچنان موسی بن عِمرانِ رسول
که نکرد از امرِ ربّ خود عُدول

خود تو گویی امر بودی بس عظیم
که محمّد همچو موسای کلیم

که ز ربّش خواست هارون را وزیر۱۳
پُشتگرمی خواست از دستِ امیر

او یدالله بود و با احمد بُده است
دستِ او دستِ محمد بوده است

دست‌هاشان دستِ حقّ بوده است و هست
دست حق اینگونه ظاهر گشته است

«ما رَمَیتَ اِذ رَمَیتَ»۱۴ را بخوان
تا ببینی فاش اسرارِ نهان!

این اخوّت تا قیامت زنده است
در ولایت نورِ حق تابنده است

این ولایت را وزارت می‌نَدان
در امامت حکمتِ ربّ را بخوان

ختم می‌گردد نُبُوّت، نی پیام
آن امانت هست در نزدِ امام

پس بیا اینک ببین در روز عید
آنچه را که گوشِ حاجی‌ها شنید

خود شنیدند آن پیامِ بی‌گمان
آنچه آمد مستقیم از آسمان
 
لیک بَد کردند و شوریدند، هِی!
ناکَسان را آن خَسان رفتند پی

همچو خاشاکی که با بادی رود
انحرافاتی چُنین هم می‌رود

واقعه رخ می‌دهد، قطعی بدان۱۵
می‌روند از بینْ جمله ظالمان

راهِ آنان راهِ دشوارِ جحیم۱۶
راهِ خوبانْ راهِ رحمانِ رحیم

راهِ خوبانْ راهِ احمد، راهِ نور
راهِ زیبای ولایت تا ظهور

آن ولایت چیست؟ راهش را بگو
تا نمانَد سالکی بی‌نورِ او

باز می‌گردیم ما سوی غدیر
تا بگوییم از محمّد وز امیر

✻✻✻

این‌چنین احمد به آن حُجّاج گفت
آنچه را که داشت در سینه نهُفت

آنچه را که حق به او ابلاغ کرد
پس علی را وارثِ این باغ کرد

باغِ باغستانِ سبزِ احمدی
جلوه‌ای از آن بهشتِ سَرمَدی

بی علی کِی این رسالت تامّ شد؟
این‌چنین حجّت به ما اتمام شد

دین حق زآن روز کامل گشته است۱۷
با ظهورِ نور، باطل رفته است

نورِ مولامان علیِّ مُرتَضا
نور احمد، نور حق، نور رضا

نورِ جمله چارده پاکیزگان
کاو بوَد در ظلمتِ دنیا امان

جملگی یک نورِ واحد آمدند
جلوهٔ حق‌اند و بر سالک دَمَند

چون کُند ‌آن نور در سالک طلوع
شمس آید، زندگی گردد شروع

زندگیِ قبل از آن را مرگ خوان
پس بمیر از آن و آن را قبر دان

تو رها کُن قبرِ تن، قبرِ مَنی
تا ببینی آنچه نبْوَد دیدنی!

چشمِ سِرّ را باز کن، آیات خوان
هر چه جُز این آیه‌ها، اموات دان

آیه‌های حق تماماً زنده‌اند
دستِ تو گیرند و بالایت بَرَند

ما ز بالاییم و بالا می‌‌رویم
ما ز دریاییم و دریا می‌رویم۱۸

آری آری آیه‌های این کتاب
می‌رهانندَت ز خواب و از سراب

آیه‌های این کتاب، آیاتِ حق
جلوه‌‌ای هستند از حیّ بر ورق

نیستند این آیه‌ها حرف و حدیث
زندگی‌بخش‌اند بهرِ هر جَلیس

هم‌نشین شو آیه‌های زنده را
تا گُشایَد آیه‌هایت دیده‌ها

دیده‌ها هم در درون و هم برون
می‌شود باز و تو می‌بینی کنون!

پیش از بودی تو نابینا پسر
کوششَت جانکاه، لیکن کم‌ثمر

می‌بجوشی بعد از این، ای خوبروی
راهِ حق را در کتابِ حق بجوی

این‌چنین گردی بصیر ای نکته‌دان
تا توانی روز و شب قرآن بخوان!۱۹

اشارت در باب حدیث نبوی که فرمود: «من شهر علمم و علی بابِ آن است»

«یاعلی» گفتیم و عشق آغاز شد۲۰
این‌چنین دل‌ها قرینِ راز شد

گفت احمد: «شهرِ علمِ حق منم
وحی گویم، کِی ز نفْسم دم زنم؟»۲۱

کِی شوی داخل در این شهر ای عزیز
گر ز بابِ آن بمانی بی‌تمیز؟

گفت احمد: «بابِ آن باشد علی»۲۲
پس ببین اینک چرا او شد ولی

او ولی‌الله بعد از احمد است
این ولی بودن ز بالا آمده است

هست امرِ حق، نباشد میلِ نفْس
رسته‌اند آن اولیای حق ز حبس

کِی بوَد مولا علی در حبسِ من؟
حُبّ دنیا نیست مَر او را رَسَن

او بُریده این رَسَن‌ها از درون
کلِ دنیا هست نزد او زبون

او کجا حُبّ ریاست ساز کرد؟
کِی برای خود دُکانی باز کرد؟

اوست مولا، حجّتِ حق بر زمین۲۳
او بوَد اسرارِ احمد را امین

آن که مولایش علی شد در جهان
لطفِ حق را می‌شناسد هر زمان

لطف حق در آیه‌هایش دیدنی است
با علی بس رازها فهمیدنی است

آن که باشد با علی، با احمد است
آن که با این دو است، با یک داد دست۲۴

دستِ ما گیر ای امیرِ مؤمنان
جلوه‌های شهر بر ما کُن عیان

هادیِ ما باش اندر این سلوک
ای تو خورشیدِ درخشان،‌ بی‌دُلوک!

اشارت در بابِ اینکه چرا خداوند، قرآن کریم را با سورهٔ فاتحه افتتاح کرده است

اوست الله و همو رحمان، رحیم
او فرستاده است قرآنِ کریم

او فرستاده است این روشن‌کتاب
این کتابِ نورتر از آفتاب!

این کتابی که به بالا هادی است
دستگیرِ ماست در دنیای پست

فاتحه آغاز کرده است این کتاب
چون که فتح‌ات باید، اینک فتحِ باب!

✻✻✻

فاتحه آغاز کرده است این کتاب
نیست در این سوره حرفی از عِتاب

کُلّ بسم‌الله بشارت‌های اوست
جلوه‌ای زیباست از الطافِ دوست

دوست دارد دوست هر مخلوقِ خویش
او کجا خواهد دلی را دید ریش؟

هر کجا هم هست آیاتِ عتاب
تو ببین نفْسِ تو را کرده خطاب!

نفْسِ بدعهدی که فکرِ بد کند
امر بر سوء و کژی‌ها می‌کند۲۵

او که رحمان و رحیم است ای عزیز
او تو را خواهد مطهّر، بس تمیز!

پس تمیزت می‌کند در این کتاب
می‌رهاند جانت از این مرگ‌خواب

اشارت در باب اینکه این زندگیِ دنیوی، در واقع مرگ است و باید از این مرگ بیدار شویم تا به حیات پاکیزه ورود کنیم

تو به‌ظاهر زنده‌ای، بیدار، هُش
باطنْ اما دستِ نفْسِ نورکُش

خُفته‌ای چون مُردگان در گورِ تن
بُرده‌ای از یادْ آن خانه، وطن

جانِ تو در شوقِ خانه پَرزنان
نفْسِ تاریکت زده بر تو عِنان

رفته‌ای در حبسِ نفْسَت یوسُفا!
چون خدای تو شده نفْس و هوا۲۶

رفته‌ای در چاه و زندانی سیاه
حبس کردی یوسُفَت را بی‌گناه!

آن زلیخای هوا بد همدَمی است
لذّتش تنها به آنی و دَمی است

زوجِ تو نبْوَد در این زندانِ تن
او نشسته منتظر در آن وطن

حورِ روحِ تو در آنجا ساکن است
آن سَرا از شرّ شیطان ایمن است

چند روزی میهمانِ عالَمی
خوب و بد را می‌گذاری، می‌روی

نیست این مهمان‌سرا جای خُلود
سعی کن از بهرِ آن یوم‌الوُرود۲۷

می‌روی در آن سرای جاودان
کلّ این محنت‌سرا را خواب دان

پس بیا بیدار شو از خوابِ بد
نیست این فرصت فراهم تا ابد

او نشانَت می‌دهد راهِ خروج
بالِ پروازت دهد بهر عُروج

اشارت در باب اهمیت «بسم الله الرحمن الرحیم» و نسبتِ آن با اسم اعظم الهی

هست «بسم الله الرحمن الرحیم»
آن کلامِ کامل و اسمِ عظیم

گفته آمد در حدیثی از رضا
آن امامِ حق ز نسلِ مُرتَضا

گر سیاهی هست نزدیکِ سفید
اندرونِ چشم، بس روشن، پدید

هست «بِسمِلَّه» از آن نزدیک‌تر
به اسم اعظم، اسمِ حق، آغازگر۲۸

✻✻✻

اسم حق واژه نباشد ای عزیز
حرف و گفت و صوت از ذهنت بریز

اسمِ اعظم کرده آغاز این جهان
زنده است و زندگی آید از آن

حیّ از او صادر شده در کائنات
زنده از اویند جمله مُمکِنات

آنچه را خوانی حیات ای نازنین
از پرنده، باد، باران و زمین

چون نباشد اسمِ حیّ کِی زنده‌اند؟
اسم حیّ چون رفت، جمله مُرده‌اند

پس حیاتی که درونِ جانِ ماست
آمده از اسم حیّ بی‌کمّ‌وکاست

گر شوی آگه ز جریانِ حیات
می‌روی با دل به‌سوی اسمِ ذات

اسم ذاتی که ز خود در تو دمید
این‌چنین انسانِ خاکی شد پدید

اسم حیّ و اسم اعظم در درون
جست‌وجوی ما همه اندر بُرون!

گوهرِ نابی درونِ این صدف
داده‌ایم این دُرّ نورانی ز کف

این صدف چه‌بْوَد؟ منیّت، نفْسِ ما
کاو کشیده آن حجاب و پرده‌ها

پاره باید کرد اینک این حجاب
تا ببینیم آن هویّت، دُرّ ناب

آن هویّت آمده از هوی او
جان کُند پرواز سوی کوی او

روز و شب کوکوکُنان، خواهانِ او
این‌چُنین خوانیم ما قرآنِ او!

اشارت در بابِ اینکه قرآن کریم خودْ کتابی است زنده و هادی در راهِ سلوک

هست این قرآن کتابِ ره‌نَما
آیه‌هایش هست جمله «او»نَما

هست آری این کتابِ رهنما
آیه‌هایش جمله می‌گوید: «بیا!»

او نشانی می‌دهد از کوی دوست
جمله آیاتش بشارت‌های اوست

مژدگانی که اگر مانی به راه
می‌رهانم من تو را از عمقِ چاه

تو ببین که یوسُفی و من الٰه
می‌کشم من بَر تو را تا اوجِ جاه

پس بخوان نامِ مرا از عمق جان
تا که پَر گیری به‌سوی آسمان

آن که راهت می‌دهد اندر حریم
هست «بسم الله الرحمن الرحیم»

اشارت در بابِ عظمت «بسم الله الرحمن الرحیم» و اینکه فهم ما کجا به کُنهِ این اسم عظیم تواند رسید؟

ما هنوز اندر «ب»یِ «بسم‌الله‌»ایم
کِی ز رازِ اسمِ اعظم آگهیم؟

نوزده حرف است و هر یک عالَمی
هر یکی رازی است بهرِ آدمی

از برای ذهن، هر یک چیستان
چون که دل بیند، ببیند نیست آن!

پس دلی باید که باشد اهلِ راز
فقرِ خود را بینَد و آرَد نیاز۲۹

در دلِ خالی ز غیر و از هوا
خود بریزد آنچه می‌خواهد خدا

✻✻✻

ای خدا! دل‌های ما را پاک کن
جانِ ما را لایقِ ادراک کن

رأی ما نه، رأی تو، ربّ علیم
تو بده تعلیمْ قرآنِ کریم۳۰

تو ببر ما را به بطن این کتاب
جانِ ما با آیه‌هایت کن خطاب

جانِ ما تشنه است، باران را ببار۳۱
زیر پای ما روان کن جویبار۳۲

تشنهٔ آبِ حیاتیم ای کریم
تو بنوشانْ‌مان از آن جام ای رحیم

آن شرابی را که خود خواندی طهور۳۳
آن که بِرْهانَد وجودِ ما ز گور

مانده در گوریم، گورِ ذهنیت
پُر ز خواهش، میل، افکارِ غلط

ذهنِ ما بَرکَن به‌لطفِ این کتاب
مستِمان کن، مستِ قرآن، آن شراب

ساقیِ کوثر، خداوندِ رحیم!
راهمان می‌ده به جنّاتِ نعیم۳۴

این کتابِ تو بهشت است و جِنان
بالِ پرواز است سوی آسمان

همچو کشتیِ نجاتِ آن رسول
می‌کُند انسانِ وارسته قبول

وارَهان ما را ز اوهامی که هست
بندِ پای ما به این دنیای پست

تا که آییم اندر این فُلکِ نجات
بُگذریم از این فَلَک، چرخِ حیات

تا رهیم از چرخه‌های مرگزا
تا فرود آییم بر دارِ بقا

تا شویم اَحیاء و رزقِ ربّ خوریم۳۵
پاکبازِ او، شهیدِ حق شویم

پس بگو «بسم‌الله» و در فُلک آی
در میانِ آن سواران گیر جای

حرْکتِ این فُلک با «بسم‌الله» است
پس سلوکِ آن به اذنِ الله است

هر کجا خواهد شود ساکن عزیز
آن بوَد با رمزِ «بسم‌الله» نیز۳۶

پس کُنون در فُلکِ قرآن کریم
می‌رویم هر سو که خواهد آن رحیم

فُلک از او و هدایت هم از اوست
می‌برد هر جا که دارد دوستْ دوست!

اشارت در بابِ رمزی از بی‌شمار رموزِ «بسم الله الرحمن الرحیم»

نک شنو رمزی ز «بسم‌الله» حق
تا ببینی آنچه نآمد بر ورق

هست «ب» در ابتدا، اما کجا؟
ابتدای نامِ بی‌حدِّ خدا

«ب» بدونِ او کجا ابراز شد؟
هر چه در عالم، به او آغاز شد

او همو باشد که او باشد همو۳۷
نیست در کلّ عوالم غیرِ او

یک «الف» هست و الفبا هم از او
کرده در «بسم‌الله» آن را زیر و رو

آن «الفبا» گشته اینجا «باالف»
این‌چنین «با» گشته نزدش مُعتکف

کلّ عالم بستهٔ یک «با»ی اوست
«با» چه باشد؟ رشته‌ای از موی دوست

رشتهٔ موهای او دامِ بلاست
در شِکَنجِ زلفِ او بس رازهاست

عارفان و عاشقانِ آن نگار
می‌روند اندر میانِ آن قطار

در شبِ موهای معشوقِ ازل
گاه ناله سر دهند و گه غزل

این‌چنین آخرسر آنها سر دهند
چون‌که مشتاقِ لِقای دلبرند

نیست دیدارش میسّر ای پسر
تا تو خود را می‌ندانی غیرِ سَر

سرسری نبْوَد چُنین دیدارِ پاک
تا تویی در سَر، تویی اندر مَغاک!

رو بُرون از چاهِ نفْسِ بی‌بَصَر
این بوَد رمزِ زدن از نفْسْ سَر

پس سرِ این رشته را گیر و بیا
این بوَد آغازِ «بسم‌الله»: «با»

«یاعلی»گویان و در دل «بِسمِله»
رو سوی آیاتِ قرآن یکدله

دل بده تا سر رَوَد کم‌کم زِ یاد
تا دهد رُخ آنچه باید روی داد

تا ببینی روی آن زیبانگار
تا بگیرد همچو «با»یت در کنار…

✻✻✻

لطفِ او آمد که «با» آوَرْد پیش
ورنه او بود و بُد او و بود خویش

پس تجلّی را به «با» آغاز کرد
این‌چنین با حرف‌ها اعجاز کرد

خلق با این حرف‌ها او کرد اسم
این‌چُنین پوشانْد بر هر چیز جسم

چون‌که امرِ او بوَد «کُن فَیَکون»۳۸
چون بگوید «اسم»، بی‌چون هست چون

می‌کند در دم تجلّی آن وجود
می‌شود موجود آن که هست و بود

این‌چنین آید تجلی‌ها به دید
در پسِ این پرده ذاتش ناپدید

اسمِ لادن این‌چُنین آن زن شده است
نور بوده است و درونِ تن شده است

گر نبودی اسمِ لادن ای پسر
کِی شُدی تو آشنایش در سحر؟

اشارت در بابِ نوری که از شدّتِ هویدایی پنهان است و کس را مطلقاً یارای دیدنِ آن نیست، و سالک اگر از طلبِ نابجای دیدنِ آن دست بردارد به «دیدار» می‌رسد ان‌شاءالله

نورِ بی‌نام است آن نورِ سیاه
ظلمت‌اش، جانا، ندان از اشتباه

شدّتِ نورش بوَد چندان زیاد
گر زَنَد بر تو، بَری خود را زِ یاد

همچو موسی که «أرِنی» ساز کرد
«لن تَرانی» را به گوش احراز کرد

کوه را دید و سپس خود را ندید
کوه با موسی شد آنگه ناپدید

گشت «دَکّا»، «خَرَّ موسی صَعِقا»
عاقبت اما میسّر شد لِقا۳۹

✻✻✻

ای خدا! نورت بزن بر کوهِ من
تا رهانی‌مان از این اوهامِ تن

تا رهانی‌مان از این نفْسِ پلید
که شده کوهی که جُز من را ندید

این منیّت بارِ سنگینی است، هان!
بار الها! تو سبُگ گردانِ‌مان

کوه را با نورِ خود نابود کُن
هر چه را خواهی، پس از آن بود کُن

آتش اندر عودِ ما زن ای وَدود۴۰
بی‌وجودانیم، بخشامان وجود

بودِ خود در بودِ ما کُن ای عزیز
اسمِ خود در تار و پودِ ما بریز

✻✻✻

نورِ او را پس طلب با اسم کن
در تجلّی رؤیتِ آن جسم کن

جسم‌هایی هست، جانا، بس لطیف
تو نمان در بندِ دنیای کثیف۴۱

پس ز دنیا سویِ رویِ یار رو
زین عجوزه سوی آن دلدار رو

اسم اعظم را طلب کن از خدا
تا ببینی نورِ پاکِ بی‌هوا

نورِ نوران گر بوَد صد ای عزیز
نزدِ تو آنک نَوَد پس هست نیز!

اشارت در بابِ شرحِ آن «الف»

پس بیا اینک شنو از نورِ ذات
گشته پیدا زو الفبای حیات

نورِ پُشتِ این حروفِ بس عیان
او که هرگز می‌نگنجد در بیان

آن الف که گشته او پنهان ز دید
ذاتِ او را هیچ‌کس جز او ندید

ذاتِ او خود بی‌مثال و ناعیان
آن الف غایب ز اسم و در میان!۴۲

چون که آمد «با» و پیش آوَرْد «اسم»
«باسم» باید باشد اما هست «بِسم»

نیست این «بسم‌الله» از نحوِ عرب
ذهن باشد زین معمّا در تَعَب

یک «الف» غایب شده در بینِ «بِسم»
از چه‌رو باشد چُنین غیبت، چه قِسم؟

در کجا جوییم آن پنهان ز دید
او که بیند دیده‌ها، خودْ ناپدید؟۴۳

باید از «ب» سوی «سینِ» او شویم
سینه از کینه بشوییم و رَویم

سینه را خالی کنیم از هر چه هست
جُز همان عشقی که بوده از اَلَست۴۴

مستِ عشقِ او شویم اندر درون
تا که آن مستی زند از تن بُرون

آن که شد اینگونه مست از من برست
دست از جان شُست و با او داد دست

اشارت در بابِ اینکه قرآن کتابی است زنده و راهنمای سالکان در مسیر وصال

هست قرآنْ جاودان‌آیاتِ حق
نیست این قرآن حروفی بر ورق

اوست آن حیّ‌ای که می‌بخشد حیات
می‌رهاند آدمی را از مَمات

ما گریزانیم آن‌سویی که اوست۴۵
می‌رویم آنجا که باشد کوی دوست

این فراری هست از عُمقِ وجود
سوی ربّ‌العالمین، رحمان، وَدود

می‌گریزیم از جهانِ پُر ز شرّ
سوی دریاهای پُرمَرجان، گُهَر۴۶

سوی آن روشن‌کتابِ پُر ز نور
کاو رهانَد آدمی را از قبور

سوی قرآنی که نورِ زنده است
سوی آن نوری که بوده از اَلَست…

▫️علی‌اکبر قزوینی


  1. بسته به‌ضرورت شعری، ممکن است «ال-لاه» یا «ال-لَه» خوانده شود؛ همان‌طور که اینجا و در مصرع بعدی، «ال-لَه» خوانده می‌شود. ↩︎
  2. اشاره به آیهٔ ۱۷۹ سورهٔ اعراف: …أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ…/ آنان همانند چهارپايان بلكه گمراه‏‌ترند! ↩︎
  3. مدخل حکمت اشراق را در اینجا ببینید. ↩︎
  4. اشاره به آیهٔ ۶۶ سورهٔ یس: وَلَوْ نَشَاءُ لَطَمَسْنَا عَلَى أَعْيُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّرَاطَ فَأَنَّى يُبْصِرُونَ/ و اگر بخواهيم هرآينه فروغ از ديدگانشان می‌گيريم تا در راه [كج] بر هم پيشى جويند، ولى [راه راست را] از كجا می‌توانند ببينند؟ ↩︎
  5. اشاره به این بیت از عطار در مختارنامه: تو پای به ره در نِه و از هیچ مپرس/ خودْ راه بگویدت که چون باید رفت! ↩︎
  6. مدخل وحدت وجود را در اینجا ببینید. ↩︎
  7. مدخل موتِ پیش از مرگ را در اینجا ببینید. ↩︎
  8. توضیحات بیشتر در خصوص این سخنِ منسوب به حضرت علی (ع) را در ویکی‌شیعه می‌توانید بخوانید. ↩︎
  9. اشاره به آیهٔ ۶۱ سورهٔ آل‌عمران، که به آیهٔ مباهله معروف است و در این آیه، حضرت علی (ع) نفْسِ پیامبر خوانده شده است. ↩︎
  10. اشاره به لیلة‌المبیت. توضیحات بیشتر را در ویکی‌شیعه بخوانید. ↩︎
  11. اشاره به آیهٔ ۴۰ سورهٔ توبه: …فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ…/ پس خدا سکینهٔ خود را بر او فرو فرستاد. ↩︎
  12. اشاره به آیهٔ ۳۵ سورهٔ نور که به آیهٔ نور معروف است: اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ…/ خداوند نورِ آسمان‌ها و زمین است. ↩︎
  13. اشاره به آیات ۲۵ تا ۳۵ سورهٔ طه که در آنها، موسی (ع) پس از اینکه توسط خداوند مأمور می‌شود به‌سوی فرعون برود، درخواست‌هایی را مطرح می‌کند و از جملهٔ آنها اینکه خداوند هارون ــ برادرِ او ــ را وزیرِ وی قرار دهد. ↩︎
  14. اشاره به آیهٔ ۱۷ سورهٔ انفال: …وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى…/ و تو تیر نینداختی آنگاه که تو تیر انداختی بلکه خداوند تیر انداخت! ↩︎
  15. اشاره به آیات ۱ و ۲ سورهٔ واقعه: إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ . لَيْسَ لِوَقْعَتِهَا كَاذِبَةٌ/ چون آن واقعه رخ دهد، که رخدادِ آن دروغین نیست… ↩︎
  16. مدخل راه دوزخ را در اینجا ببینید. ↩︎
  17. اشاره به آیهٔ ۳ سورهٔ مائده: …الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ…/ امروز دینِ شما را برایتان کامل کردم. ↩︎
  18. بیت از مولاناست در دیوانِ شمس. ↩︎
  19. اشاره به آیهٔ ۲۰ سورهٔ مزّمّل: …فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ…/ هرقدر برایتان مقدور و میسّر است قرآن بخوانید! ↩︎
  20. مصرع از دکتر محمود اکرامی‌فر است (شاعر معاصر ایرانی) در کتاب دریا تشنه است. ↩︎
  21. اشاره به آیهٔ ۳ سورهٔ نجم: وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى/ و از سر هوس سخن نمى‏ گويد. این بخش، در حدیث نبوی نیست و اینجا به‌ضرورتِ بیانِ شعری، از مفاد آیهٔ مذکور استفاده شده است. ↩︎
  22. اشاره به حدیث نبوی: أنَا مَدینَةُ العِلمِ وعَلِیٌّ بابُها، فَمَن أرادَ العِلمَ فَلیَأتِ البابَ/ من شهر دانشم و علی دروازهٔ آن است. آن که دانش می‌خواهد، باید از [این] دروازه درآید. (نقل از ویکی‌شیعه) ↩︎
  23. اشاره به این فراز از دعای توسل: يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ!/ ای حجّت خدا بر مخلوقاتِ او! * نیز این فراز از زیارت آل‌یاسین: وَأُشْهِدُكَ يَا مَوْلايَ أَنَّ عَلِيّاً أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ حُجَّتُهُ/ و تو را گواه می‌گیرم ای مولایم (یا صاحب‌الزمان)، بر اینکه علی امیرمؤمنان حجّت خداوند است. ↩︎
  24. اشاره به این فراز از دعای فرج امام زمان، عجّل الله تعالی فرجه الشریف، که دعای «الهی عظم البلاء» نیز خوانده می‌شود: يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِىُّ، يَا عَلِىُّ يَا مُحَمَّدُ، اكْفِيانِى فَإِنَّكُما كافِيانِ، وَانْصُرانِى فَإِنَّكُما ناصِرانِ/ ای محمّد و ای علی، ای علی و ای محمّد، مرا کفایت کنید که تنها شمایید کفایت‌کنندگانِ من، و یاری‌ام دهید که تنها شمایید یاری‌کنندگانِ من! ↩︎
  25. اشاره به آیهٔ ۵۳ سورهٔ یوسف: …إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ…/ همانا نفْس به بدی امر می‌کند. ↩︎
  26. اشاره به آیهٔ ۴۳ سورهٔ فرقان: أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ…/ آيا آن كس كه هواى [نفس] خود را معبود خويش گرفته است ديدى؟ ↩︎
  27. اشاره به این فراز از زیارت عاشورا: أَللّهُمَّ ارْزُقْنی شَفاعَةَ الْحُسَیْنِ یَومَ الْوُرُودِ!/ خداوندا! شفاعتِ‌ حسین (ع) را در روزِ ورود (به قیامت، به صحرای محشر) روز‌ی‌ام کن. ↩︎
  28. اشاره به این حدیث از امام رضا (ع): إنَّ بِسمِ اللّه ِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ أقرَبُ إلَى اسْمِ اللّه ِ الأْعظَمِ مِن سَوادِ الْعَينِ إلى بَياضِها/ «بسم الله الرحمن الرحيم» به اسم اعظم نزدیک‌تر است از سياهىِ چشم به سفيدی‌اش. (نقل از کتابخانهٔ احادیث شیعه) ↩︎
  29. اشاره به آیهٔ ۱۵ سورهٔ فاطر: يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ/ اى مردم! شما به خداوند نيازمنديد و خداوند است كه بی‌نيازِ ستوده است. ↩︎
  30. اشاره به آیهٔ ۱ و ۲ سورهٔ الرحمن: الرَّحْمَنُ . عَلَّمَ الْقُرْآنَ/ خدای رحمان، قرآن را تعلیم داد. ↩︎
  31. مدخل باران را در اینجا ببینید. ↩︎
  32. مدخل نهرها در زیر پا را در اینجا ببینید. ↩︎
  33. مدخل شراب طهور را در اینجا ببییند. ↩︎
  34. مدخل جنّاتِ نَعیم را در اینجا ببینید. ↩︎
  35. اشاره به آیهٔ ۱۶۹ سورهٔ آل‌عمران: وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ/ و هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده‌اند، مُرده مپندار! بلكه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزى داده می‌شوند. ↩︎
  36. اشاره به آیهٔ ۴۱ سورهٔ هود: وَقَالَ ارْكَبُوا فِيهَا بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَحِيمٌ/ و [نوح] گفت: «در آن [کشتی] سوار شويد [که] بسم‌الله [است رمزِ] روان شدنش و لنگر انداختنش. بی‌گمان پروردگار من آمرزندهٔ مهربان است.» ↩︎
  37. اشاره به آیات ۱۳ و ۱۴ از باب سومِ سِفْرِ خروج در کتاب مقدس: موسی عرض کرد: «اگر نزد بنی‌اسرائیل بروم و به ایشان بگویم که خدای اجدادشان مرا برای نجات ایشان فرستاده است، و آنها از من بپرسند: ”نام او چیست؟“ به آنها چه جواب دهم؟» خدا فرمود: «هستم آنکه هستم! به ایشان بگو ”هستم“ مرا نزد شما فرستاده است.» ↩︎
  38. مدخل امرِ کُن را در اینجا ببینید. ↩︎
  39. اشاره به آیهٔ ۱۴۳ سورهٔ اعراف: وَلَمَّا جَاءَ مُوسَى لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ قَالَ لَنْ تَرَانِي وَلَكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَى صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ/ و چون موسى به ميعاد ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض كرد: «پروردگارا! خود را به من بنماى تا بر تو بنگرم.» فرمود: «هرگز مرا نخواهى ديد ليكن به كوه بنگر! پس اگر بر جاى خود قرار گرفت به‌زودى مرا خواهى ديد.» پس چون پروردگارش به كوه جلوه نمود آن را ريزريز ساخت و موسى بيهوش بر زمين افتاد؛ و چون به خود آمد گفت: «منزّهى تو! به درگاهت توبه كردم و من نخستين مؤمنانم.» ↩︎
  40. مدخل ودود را در اینجا ببینید. ↩︎
  41. مدخل کثیف را در اینجا ببینید. ↩︎
  42. اشاره به این بند از مُخمّسِ مشهور شیخ بهایی در دیوان او: جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه! ↩︎
  43. اشاره به آیهٔ ۱۰۳ سورهٔ انعام: لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ/ دیدِگان او را درنمی‌يابند و اوست كه ديدگان را درمی‌يابد؛ و او لطيفِ آگاه است! ↩︎
  44. مدخل عهد الست را در اینجا ببییند. ↩︎
  45. اشاره به آیهٔ ۵۰ سورهٔ ذاریات: فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ/ پس به سوى خدا بگريزيد كه من شما را از طرف او، بيم‌دهنده‌اى آشكارم! ↩︎
  46. اشاره به آیهٔ‌ ۲۲ سورهٔ الرحمن: يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ/ از هر دو [دريا] مرواريد و مرجان برآيد. ↩︎