الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا مَا تَرَى فِي خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِنْ تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَى مِنْ فُطُورٍ
آن خدایی که هفت آسمان بلند را به طبقاتی منظم بیافرید و هیچ در خلقت خدای رحمان بینظمی و نقصان نخواهی یافت، باز بارها به دیدهٔ عقل بنگر تا هیچ نقص و خلل هرگز در آن توانی یافت؟۱
بادهٔ قرآنی ۱۳: هفت آسمان را خداوند طبقه به طبقه روی هم آفریده است، چنان با نظم و دقیق که اگر کسی با چشم خرد و دیدهٔ دل به آفرینش الهی نگاه کند، و نگاه خود را بازبینی هم کند (که کنایهای از نگاه انتقادی و ریزبینانه میتواند باشد) هیچ خللی و ایرادی در خلق الهی نمیتواند بیابد.
«پیر ما گفت خطا بر قلم صُنع نرفت»۲، همین و بس!
اما این هفت آسمان، حول مرکزیت زمین بنا شدهاند. اگر زمین را همین کرهٔ فیزیکی زمین در نظر بگیریم، ممکن است در فهم معنای آیه راه به خطا ببریم. ولی در این منظر، فقط یک نکته محل توجه میتواند باشد: کرهٔ زمین شبیه عدد صفر (یک دایرهٔ توخالی: ۰) است و از این امر، میتوان معنایی استخراج کرد که در ادامه بیان خواهد شد.
زمین در وجهی دیگر، وجود انسان است. و انسان چون از خاکِ زمینی آفریده شده، این استنباط یک معنای کاملاً واقعی و وجودی دارد؛ نه صرفاً استعاری. آسمان هم در این منظر، سطوح آگاهی انسان هستند.
آدمی را هفت آسمانِ آگاهی احاطه کردهاند: از پایینترین آسمان که اسمش دنیا است و برای همه آشنا، یعنی همان آگاهی معمول ذهنی که هر انسان سالمی دارد، تا آسمانهای بعدی که مخصوص سالکان است (و هر انسانی میتواند با اختیار خود، سالک شود). بالاترین آسمان، یعنی آسمان هفتم، جایگاه معراج است و به نهایتِ آن (قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى۳)، رسول اکرم (ص) رسیده است و آدمی تا از آسمانهای مرتبهٔ پایینتر گذر نکرده باشد، درکی از آسمان هفتم نمیتواند داشت.
اینکه کرهٔ زمین نماد صفر میتواند باشد، یعنی که هر انسانی با به دنیا آمدن، به بیانی ریسِت (reset) میشود تا از نقطهٔ پاکی زندگی دنیایی خود را شروع کند. یعنی نه همچون تفکر مسیحیان (که انحرافی در آیین عیسی مسیح ایجاد کردند) ما بار گناه نخستین را به دوش میکشیم، نه همچون دیدگاه معتقدان به زندگیهای مکرّر (که آنها نیز عموماً نگاهی انحرافی در اینباره دارند)، ما با کارمای زندگیهای پیشین متولد میشویم.
تولد در دنیا، زیر آسمان دنیا، تولدی از نقطهٔ صفر است؛ و فرصت عروج تا آسمان هفتم برای همگان در همین زندگی مهیاست.
اما گذار از این آسمانها، یا سیر و سلوک در آنها، از چه طریقی میسّر است؟ پاسخ، یک کلمهٔ سهحرفی است: عشق.
مولانا میسُراید:
هفت آسمان را بردرم، وز هفت دریا بگذرم
چون دلبرانه بنگری در جانِ سرگردانِ من!۴
رمز این گذار، یک عشقِ دوطرفه است و یک محبتِ دوسویه. اما باز به قول مولانا:
یحبّهم تمام است، یحبّونه کدام است؟۵
▫️علیاکبر قزوینی